قصه ی قطره برتر
یکی بودیکی نبود
زیراین سقف کبود
غیرازخداهیچکس نبود
دریکی از روزا
یه دخترنازنازی
رفت توی باغ قصه
باکلی غم وغصه
توباغ قصه ی ما
سه قطره ی بازیگوش
کناریه یاس زیبافروداومدن تواونجا
گفتن ای گل زیبا
بگوکدوم یک ازمابهترینه تودنیا؟
اولی گفت:
خونه ی من آسمون
مادرمن ابره
منم برترین قطره ی بارون
دومی گفت:
خونه ی من دریا
مادرمم موج دریاست
بزرگیم به اندازه ی تمام این دنیاست
سومی گفت باغصه:
خونه ی من دل یک دخترناز
مادرم غم وغصه وغوغاست
من اشک هستم
دوقطره ی دیگه کلی به اشک خندیدن
توهمین حال واحوال
گل یاس سری تکون داد
قطره ی اشک رو ورداشت
گذاشت روی گلبرگاش
گفت که زیباترین قطره ای که تابه حال دیده ام
درتمام این دنیا
اشک دختربچه ایست که نشسته کنارما
چون اوپاک وسادست
لطیف وآرام ومست
پس توایی بهترینم
من تورابرگزینم
قطره ی اشک باشادی بخارشدورفت توآسمون
شدش یه قطره ی عشق وباریدتودامنه قلب دخترنازنازی
یاس مهربون گفت به هرسه تاشون
قطره های نازه من
اینادرس زندگیست
هرچندتمام قصه جزخیالی بیش نیست
این قصه ازدیدگاهه منه هرچندقلمم روان نیستنظرات شما عزیزان: