انگارعاشق
هیچکس فکردل مانمی کند
گشته غریب وتنهاکسی یاریم نمی کند
این جاشدم تنهای تنها
شدم بی یاروبی عشق وشایدبازهم تنها
نفس دارم،نبض داردقلبم
بغضم شکسته،اشکهایم پاره کرده قلبم
چشمانت راهرگزبه انتظارمگذارای دوست
این سرزمین سهم بی کسی ماست ای دوست
حسرت بودن باتورادردل دارم،عاشق شدم می دانم
دستانت مراتنها گذاشتند،بازهم تنهاشدم می دانم
نبضم تندوتندترمی زند
صورتم خیس عرق گشته است
توان ایستادن بردوپایم راندارم
دلم می لرزد
انگارعاشق شده ام
می ترسم ازندیدنش
ازفراموش کردنش
می ترسم.................
نظرات شما عزیزان:
وبلاگ قشنگی داری و نوشته هاتم خیلی زیبان.توام به من سربزن وبگو با چه عنوانی لینکت کنم .البته من از نوشتههای خودم خیلی توی وبم نمیگذارم .خوشحال میشم بهم سر بزنی گلم
ثریا بهرامیزاده(شعرنو)