تمام....
دلم برات تنگ شده بود
قصه ی من تکرارشده
دلم شکست باحرف تو
رفتم توآغوش خدا
گفتم که ای مهربونم
عاشقتم،نشکن دلم
گفتم خدامنوببخش
رفتم پیش بنده ی تو
سجده کردم به عشق اون
پرازخیال بوداین دلم
فکرپریدن داشتم توی سرم
شکست قلب نازکم رو
چیدش پرای کوچیکم
دیگه فکرپروازروندارم
دارم ولی اینباررو
خیال من بودن باتوست عزیزم
نه باآدمای هفت رنگت
وقتی شدم من شیشه ای
واسم شدن دلای سنگی
پروانه که میشی
توفکرشکارتن
اسیرکه میشی
غریبه میشن
ازتموم دنیااونافقط برات فاصله میشن
وتو
توتموم دنیاواسشون میشی یه رهگذرتنها
بهانه ی رفتن زیاداست
خدایاگله دارم
پس وقت سفرکردن من کی میرسه؟
وقت رفتن ازخیانت
دل سپردن به قیامت
خاک پانخواستیم ماخداجون
بگونشن خاردل تنهای ما
میگن عشقم،تویی نفس برای من
نمیدونه که من دیگه ندارم نفس برای خودمون
نمیدونه که من نفسی ندارم
زندگیم روباختم
آخرجاده کجاست؟
راه من ویارم
آره ازهمدیگه جداست
باورم شدنگاه تو
قسم هاوعشق بی ریای تو
بریدم ازاین زندگی
سفرشده چاره قلب بی گناهم
خاطره هات شده دنیای بی احساسم
نفس،نفس،کلام دیگه ندارم
غروب ازدنیای توجداشدم
تابه سحربااشکام وضوساخته بودم
قبله ام چشمای تو
سجاده ام گم گشته بی تو
نظرات شما عزیزان:
با این حال من لینکت کردم توهم لینکم کن
آغاز فصل عبادت ونوشیدن از نهر گوارای رجب ودر آویختن در شاخه طوبای شعبان وریاضت در ریاض رمضان و گلچیدن در بهار قرآن بر تو دوست خوبم مبارک باد .